درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 1663
بازدید کل : 20807
تعداد مطالب : 283
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

سرگرمی - نشاط - خنده - تفریح در از همه چی






شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:58 ::  نويسنده : رضا

http://s3.picofile.com/file/7508242361/trol_3ali3_17_.jpg



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:58 ::  نويسنده : رضا

دختره از آموزشگاه رانندگی

بر میگشته........



ازش میپرسن چه طور بود؟؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



میگه فضا خیلی معنوی بود



هر طرف میپیچیدیم مربی


میگفت

.

.

.

.

یا ابولفضل!!!!!!!


................................................................................
هیچ دقت کردین که:
.
.
ﻫﻤﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎ ﮐﻼً ﻓﻘﻂ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ

ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ...!

ﺩﻋﻮﺍ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ...!

ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ

ﻃﺮﻑ ﺑﺎﺯﻧﺶ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ...!

ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻗﺮﺍﺿﻪ ﺳﻮﺍﺭﺷﯽ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ

ﮔﺮﻭﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ...!

ﮐﻼً ﻫﺮﭼﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ...!

ﺍﻻنم نظر نمیدن ﻓﻘﻂ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ...!!!!!!!!!!

میگی نه؟! حالا ببین.



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:57 ::  نويسنده : رضا

 شمام از این دوستای بزغاله دارین ؟؟؟

آدم دلش میخواد تو اون لحظه بگیره لهشون کنه http://www.pic4ever.com/images/25r30wi.gif

fu3156.jpg



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:56 ::  نويسنده : رضا

6c80e1d60aaee14d68b7972ecc563eca-425



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:55 ::  نويسنده : رضا



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:54 ::  نويسنده : رضا

یه آقایی برای اصلاح میره سلمونی و میگه:

 سخت ترین جای ریش من برای تراشیدن، گونه هامه. ”

سلمونی میره یک توپ کوچیک چوبی میاره و میده

آقا بزاره تو لُپــش!

بعد از اصلاح آقا که میبینه ریششو خیلی تمیز و از ته زده میگه:

 دمت گرم داداش،خیلی حال دادی!

ولی اگه اشتباهی من این توپو قورت داده باشم چی؟

سلمونی با لبخند میگه :

 اشکالی نداره، میتونی روز بعد مثل همه،

واسم پسش بیاری !!!

 

چندشم خودتی

.....................................................................................
باتو هستم ای غریبه،

آشنایم میشوی؟

آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟

من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ...

مثل باران آشنای بی صدایم میشوی؟

روزگار،

این روزگار بی خدا تا زنده است

ای غریب آشنا،

آشنایی با خدایم میشوی؟

من که شاعر نیستم

شکل غزل را میکشم

رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی؟

ای غریبه با شکوه و دلخوشی

همسرای خنده های باصفایم میشوی؟

بوی غربت میدهد این لحظه های بی کسی

با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟؟



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:53 ::  نويسنده : رضا

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:51 ::  نويسنده : رضا

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد 
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد...
می خواهم از این پس همه از عشق بگویم 
یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد 
مگذار که دندانزده ی غم شود ای دوست 
این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد  محمد علی بهمنی
.....................................................................................

جلوی راهم و نگیر اینقدر نگو نرو گلم
خدانگهدارت باشه من دیگه رفتنی شدم
.
.
.
ی وقت نشینی هرجا -- بگی دوست نداشتم
رفتم ولی قلبمُ و -- پیش تو جا گذاشتم
طاقت نداره دستام -- در و بروت ببندم
گریه نکن عزیزم -- ی روزی برمی گردم

جلوی راهم و نگیر اینقدر نگو نرو گلم
خدانگهدارت باشه من دیگه رفتنی شدم
.
.
.
تو این روزای آخر -- چقدر گرفته حالم
از من نخواه بمونم -- راهی نمونده واسم
دیگه دارم میمیرم -- بس ک صدام گرفته
زمونه اینبارم
سهم من و گرفته

.....................................................................................
ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ. . .

ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﻯ ﻣﺎ ﺷﺪﻥ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﻯ

ﺷﻮﺭﺍﻧﮕﻴﺰ ﺗﺮﻳﻦ ﺑﺎﺵ ﺑﺮﺍﻯ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳتــــــ ـ ـ ـ

ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺑﺰﻥ ﺩﻭﺳﺘتــــــــــ ﺩﺍﺭﻡ

ﻭ ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻰ ﭼﺸﻢ ﻏﺮﻩ ﺍﻯ ﺭﻓﺖ

ﺩﻋﺎﻳﺶ ﻛﻦ

ﺗﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﺩ...!

ﻫﻤﻴــــــــﻦ !
..........................................................................

یه سوال
اگه یه روز از خواب بیدار بشی و ببینی تموم زندگیت یه فیلم بوده ؛

اسم فیلمتو چی میذاشتی؟؟؟



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:51 ::  نويسنده : رضا



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:50 ::  نويسنده : رضا



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:50 ::  نويسنده : رضا



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:49 ::  نويسنده : رضا

نوشته بودم: «نترس بانو!»
حالا میگویم بترس! از این جماعت بترس و دوری کن .
بترســ از مردهایی که همه جای خانه شان دستمال کاغذی پیدا می شود.
بترســـ از مردهایی که انگشت های نوازشگرشان پستی و بلندی های بدن ات را هنرمندانه پیدا می کنند.
بترســــ از مردها...یی که آدامس کبالت توی داشبرد ماشینشان، توی کشوی میز مطب شان،یا طبقه سوم کتابخانه شان پیدا می شود.
بترســــ از مردهایی که فرق
Always و Alldays را می د...انند.
بترســــ از مرد هایی که برای هر مناسبتی یک حوله‌ی نو از توی کمدشان بیرون می‌آورند.
بترســــ از مردهایی که می‌دانند کِی بگویند: « جان... جانم...»
بترســــ از مردهایی که با خودشان فکر می‌کنند:« این حلقه‌ی سیاه چیه دور چشماش...» و می‌گویند:« تو چشمات سایه سرخوده ها بانو!»
بترســــ از مردهایی که می‌دانند گاهی باید برایت «علی کوچولو»ی فروغ را بخوانند و گاهی «یه شب مهتاب» شاملو را.
بترســــ از مردهایی که حواسشان جمع است،خیلی جمع است، آن‌قدر که وقتی در یک روز خاص، با یک پلاستیک پسته می‌آیند دیدن ات، سرخ می‌شوی. از شرم و از لذت.
بترســــ از مردهایی که کنارشان فکر می‌کنی زیباترینی، بهترینی. که وقتی هستند، فکر می‌کنی زندگی شاید چیز دل‌نشینی باشد.

اما نیست
….!



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:48 ::  نويسنده : رضا



 



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:45 ::  نويسنده : رضا




این روزا خیلی تنهام، خیلی داغونم

هست کسی که مثل من دلش

نه برای کسی،

نه برای عشقی،

نه برای جایی…

نه برای چیزی!

بلکه دلش برای خودش تنگ شده…

برای خود خودش!؟



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 12:7 ::  نويسنده : رضا