او رفت و ماندم در قفس ، یارب به فریادم برس
شد سرنوشتم عاقبت ، بازیچه دست هوس
امشب که مستم مست مست ، داغی نهادم پشت دست
تا نقش نابودی کشم بر آنچه بود و آنچه هست
صحرا به صحرا کو به کو ، هرجا گذر کردی بگو
پایان عشق بیگانگیست ، عاشق شدن دیوانگیست
.....................................................................................
دیشب داداشم تو خواب هذیان می گفت و جیغ می کشید …
رفتم اتاق می بینم بابام بالا سرشه !
میگم خوب بیدارش کن !
میگه بذار کابوسشو ببینه
اینهمه پول دی وی دی میده فیلم ترسناک می گیره
بزار سه بعدیشم ببینه
این فک و فامیل ما داریم
.......................................................................
می تواند مچم را بگیرد...
اما همیشه دستانم را میگیرد...
خدا را میگویم.
نظرات شما عزیزان: