درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 87
بازدید ماه : 512
بازدید کل : 24199
تعداد مطالب : 283
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

سرگرمی - نشاط - خنده - تفریح در از همه چی




به کوه گفتم عشق چیست؟        لرزید.


  به ابر گفتم عشق چیست؟        بارید.
 
به باد گفتم عشق چیست؟         وزید.
 
به پروانه گفتم عشق چیست؟     نالید.
 
به گل گفتم عشق چیست؟       پرپر شد.
 
و به انسان گفتم عشق چیست؟
 
 اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟     دیوانگیست!!!

 



دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 11:35 ::  نويسنده : رضا

ﺳﺮ ﺟﻠﺴﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ؛
 ﺑﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﭘﻨﺞ ﺗﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺳﻮﻧﺪﻡ .
 ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﻣﺤﻮﻃﻪ ﻣﺎﭼﻢ ﮐﺮﺩ!
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 ﺍﻻﻥ ﻋﺬﺍﺏ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ
 ﺑﺮﮔﻤﻮ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺩﻡ
..........................................................
گفت: سلام!گفتم: سلام!معصومانه گفت: می مانی؟
گفتم : تو چطور؟
محکم گفت: همیشه می مانم!گفتم: می مانم. روزها گذشت. روزی عزم رفتن کرد. گفتم: تو که گفته بودی می مانی؟
!گفت: نمی توانم! قول ماندن به دیگری داده ام .... باید بروم!
...................................................
يـــه دوس دختر هـــم نداريم ازمون بــپرسه غيــر از من چندتــا جی اف داري؟ مــام بش بگيم عزيـــزم با اينكه خيليا منو ميخـــوان اما من فقط تورو ميخوام !
بعدش اونم ذوق مرگ شـــه پرواز كنـــه و گير كنــه تو پنكه سقفي تيكه تيكه شه بميره از شرش راحت شيم ! 

.....................................................................



دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 11:33 ::  نويسنده : رضا

مردي در سالن بدن سازي از مربي خود مي‌پرسد:
با کدام دستگاه کار کنم؟
مي‌خواهم آن دختر زيبا را تحت تاثير قرار بدهم
مربي گفت : از دستگاه خودپرد از بيرون سالن استفاده کن !
..................................
.........................................
شما یادتون نمیاد...
 پسرای قدیم رو دختری که هفتاد تا محله اونورتر خونشون بود غیرتی میشدن!
 اما مکالمه ی امروز دو تا پسر:
 - میگم این دختر عموتم خوب چیزی آ
 - آره لامصب
..........................................................
 به سلامتی پسری که
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ولش کن، پسرا همینجوری هم زبونشون ۲متره، وای به حال اینکه تحویلشون هم بگیری... سلامتی دخترا :



دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 11:27 ::  نويسنده : رضا

سيگار ميکشم تا دود کنم خیال بودنش را...
تا سیاه کم دوران زجرم را....

زندگی بی رحم است....
زندگی لحظه به لحظه شده است...
زندگی شوق ندارد دیگر...

زندگی کام ...
زندگی کام به کام سيگار...



دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 11:26 ::  نويسنده : رضا

صبر کن سهراب قایقت جا دارد؟

تو کجایی سهراب؟؟......آب را گل کردند.....چشم ها را بستند وچه بادل کردند......

وای سهراب کجایی آخر؟؟.....زخم ها بر دل عاشق کردند.....خون به چشمان شقایق کردند!

تو کجایی سهراب؟؟...

که همین نزدیکی عشق را دار زدند.....همه جا سایه ی دیوار زدند.....

سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالیست!!!



دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 11:25 ::  نويسنده : رضا

به مدت کافی به قطار نگاه کنید و سپس به سادگی با ذهنتان جهت حرکت تغییر می کند.
 
شما می توانید با ذهنتان جهت حرکت قطار را تعیین کنید.

خطای دید بسیار جالب مخصوص بینندگان تکناز ! www.taknaz.ir
 



دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 11:22 ::  نويسنده : رضا



دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 11:21 ::  نويسنده : رضا

گیله مرد میگفت : دل دادن به گوش دادنه ؛ نمیشه خود رو دلداده کسی دونست، ولی گوش به حرفهاش نداد ، ( البته گوش دادنی که عمل در پی داشته باشه )

روی تکه ای کاغذ عکس یک قلب رو کشید.

پرسید : میتونی بگی این چیه ؟

با تعجب گفتم : این شکل یک قلب و علامت عشقه !

کاغذ رو از وسط تا زد و گفت : عشق از دو گوش تشکیل شده ؛

میدونی یعنی چی ؟ نمیشه ادعای خداپرستی و عشق به خدا داشت ولی یک گوش ات به خدا باشه و گوش دیگرت به غیر خدا ...

کاغذ رو به دستم داد و رفت ...



دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 11:19 ::  نويسنده : رضا

شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما…شما شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما…شما شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما…شما شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما…شما شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما…شما
 .
 .
 .
 .
 ..
 .
 .
 شما خیلی تنبل هستین چون همه ی ” شما “های بالا رو نخوندین
 و حتماً متوجه نشدین که یکی از اونا “سما” هست !.
 الان دارین سعی می کنین که” سما ” رو پیدا کنین . . . !
 و از اینکه اونو پیدا نکردین نا امید شدین



دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 11:14 ::  نويسنده : رضا

دیشب مهمون داشتیم ، یه بچه ی ۴-۳ ساله هم داشتن!
بچه که چه عرض کنم ، زلزله هفت ریشتری !
از کله ی سحر دارم پس لرزه هاشو جمع میکنم ، هنوز تموم نشده!
والا ما که بچه بودیم ، همون اول که میرفتیم جایی مامانمون میگفت
نمیدونین چه بچه ی خوب و آرومیه”!
ما هم گیر میکردیم تو رودرواسی تا آخر مهمونی
میشستیم یه گوشه گلای قالی رو میشمردیم که حرفِ ننه مون زمین نیفته !
اصلا نسلِ بامرامی بودیم ….جزغاله شدیم …حیف
.



دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 11:14 ::  نويسنده : رضا

هوای هم را نداشته باشیم

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

خفه خواهیم شد …



دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 11:12 ::  نويسنده : رضا

زن : عزيزم ، دنبال چي ميگردي ؟

شوهر : هيچي

زن : هيچي !؟

يه ? ساعتي هست زل زدي به اون قباله ازدواج مون!

شوهر : دنبال تاريخ انقضا شم !



دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 11:11 ::  نويسنده : رضا
دختره هر روز تو بغل يکي عکس ميذاره و زيرش مينويسه : يه روزِ خــــــــــوب بعد مياد استاتوس ميزنه که: يه مخاطبِ خاصم نداريم خو لامصــــب تو همه جاي ايران نمايندگي زدي؛!!! ديگه چه مرگته؟؟...

دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 10:58 ::  نويسنده : رضا
شاید که یک چند شیشه شرم به سنگ بی پروایی شکستن و اشتیاق را پیروی کردن حریر حیا از بام بدنامی تکاندن و آسوده از برج و باروی عاقلی گذشتن ... باید که یک چند حیطه عقل از حیاط دل برگرفتن و احتیاط را قربانی کردن پای دل برهنه ساختن و آواره کوچه پس کوچه های عاشقی شدن آری دیگر وقت دل دادن است و نوبت دیوانه شدن

دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 10:48 ::  نويسنده : رضا

صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 10 صفحه بعد